سالها می گذرد جز تو کسی نیست مرا

برای تو می نویسم. تو که وجودت سراسر مهر و رحمت است و حضورت سراسر آرامش و الفت.

برای تو که وقتی هستی گویی تمامی زیبائیها خوبیها و پاکیها وجودم را در بر می گیرند و با رفتنت دوباره سکوت و سکون قلبم را لبریز می نماید.

برای تو می نویسم ای تنها نشانه از تمامی بی نشانه ها.

برای تو ای یادگار تمامی خاطراتم.

دلم می خواهد پرنده ای باشم و پر زنان تا همه جا تا هر جا به دنبالت بیایم.

ای کاش پر می کشیدی در آسمان خیالم. ای کاش می سپردی دل به لحظات تنهاییم.

ای کاش باورم می کردی. باور می کردی که این دل سرگردان جز در حضور تو به سر منزل مقصود نمی رسد. ای کاش باورم می کردی.

قطرات لرزان اشک بر پهنای صورتم جریان دارد. دلم تنگ است. برای تو برای خودم و ...

سالها می گذرد جز تو کسی نیست مرا

و اینک این منم. زنی تنها در آغاز فصلی سرد