پادشاه و بلبل

پادشاهی بود، پادشاهی راست راستکی.

تاجی بر سر داشت، مثل همه پادشاهان راست راستکی و درشکه ای سر تا پا از طلا داشت و قصری داشت،

تماشائی و ترسناک ـ همزمان.

دور تا دور قصر، برج و بارو بود.

و در برج و بارو پاسداران گوش به فرمان بودند.

همین و بس.

آنجا جز پاسداران گوش به فرمان، کسی نبود.

چون آنجا کشور پرنده ها بود و پادشاه بر پرنده ها حکومت می کرد.

روزی از روزها، پادشاه بیکار بود، مثل همه پادشاهان راست راستکی که نمی دانند، کار چیست.

از این رو حوصله اش سر رفته بود.

ناگهان، از باغ، آوازی به گوشش رسید، آواز یک بلبل.

پادشاه چنین آوازی در تمام عمرش نشنیده بود.

از شنیدن این آواز کسالتش بر طرف شد، سر حال آمد و فرمان صادر کرد.

فرمان داد که پرنده آوازخوان را احضار کنند.

وقتی پرنده کوچک را دید، نامش را پرسید.

چون پادشاه قدرت تمیز نداشت و نمی توانست میان پرنده ها فرق بگذارد.

بلبل گفت که بلبل است.

پادشاه ـ حیرت زده ـ پرسید:

یک بلبل راست راستکی؟

بلبل که منظور پادشاه را نفهمیده بود، گفت :

البته که راست راستکی!

پادشاه با اخم و تخم پرسید :

یعنی، تو یک پرنده جادوئی نیستی؟

بلبل که اکنون، منظور پادشاه خرافی را فهمیده بود، جواب داد:

نه!

من یک بلبل معمولی ام، مثل همه بلبل ها.

من یک بلبل ساده، معمولی و کوچکم.

پادشاه ـ حیرت زده ـ پرسید :

چطور ممکن است که پرنده معمولی ساده کوچکی آواز به این زیبائی بخواند؟

پرنده کوچک که از جهل شاه شوکه شده بود، گفت :

همه بلبل ها چنین آواز می خوانند و من در این میان، استثنا نیستم.

پادشاه زیر لب گفت :

که اینطور!

پادشاه بیکاره و علاف، که بالاخره چیزی یاد گرفته بود، از جایش برخاست، روی تختش نشست، تاج بر سر گذاشت و به پرنده ساده، معمولی و کوچک فرمان داد :

برو، این آواز را به همه پرنده ها یاد بده!

یک هفته مهلت داری.

پس از یک هفته، همه پرنده ها باید مثل تو آواز بخوانند.

بلبل ساده، معمولی و کوچک که از حماقت پادشاه به حیرت افتاده بود، گفت :

همه پرنده ها نمی توانند مثل بلبل ها بخوانند.

هر پرنده ای آواز خاص خود را می خواند.

پادشاه با اخم و تخم بیشتر گفت که حوصله جر و بحث ندارد، پرنده ها سرسپرده و فرمانبر او هستند و باید بر طبق میل او رفتار و زندگی کنند.

و فرمان صادر شده و باید بدون چون و چرا اجرا شود.

بلبل که می خواست پادشاه عقب مانده را قانع کند، دید که او به قفس اشاره می کند و خط و نشان می کشد.

پرنده کوچک شیفته آزادی بود و از زندان بیزار بود.

با شتاب از قصر پادشاه بیرون پرید، تا خود را به پرنده ها برساند و آواز دلخواه پادشاه را یادشان دهد.

مهلت یک هفته ای بزودی به پایان رسید و پادشاه قناری ها را احضار کرد، تا آواز بلبل را برایش بخوانند.

قناری ها آواز بلبل را به اجبار خواندند، ولی با صدای نازک خویش.

چه می توانستند کرد!

قناری ها همیشه با صدائی نازک آواز می خوانند.

پادشاه خوشش نیامد و دستور داد که قناری ها را بگیرند و زندانی کنند.

بعد نوبت به کاکلی ها رسید.

کاکلی ها هم خواندند.

پادشاه عصبانی شد و دستور داد که آنها را هم به زندان باندازند.

بعد نوبت چلچله ها شد.

چلچله ها هم خواندند، ولی با آهنگی سراپا خطا.

پادشاه فرمان داد که آنها را هم بگیرند و زندانی کنند.

بعد، سهره ها آمدند، فاخته ها آمدند، کلاغ ها و جغدها آمدند و خواندند.

پادشاه ـ کلافه و برآشفته ـ گوش هایش را با دو دست گرفته بود و می گفت :

من دیگر نمی توانم تحمل کنم!

پرنده ها اعصابم را خرد کرده اند.

بگوئید بلبل ها بیایند و بخوانند.

آنگاه، بلبل ها آمدند.

دسته دسته آمدند و روی شاخه های درختان، دور تا دور قصر شاه نشستند و خواندند.

با صدائی دلنشین و بلند.

آنسان که آوازشان در سرسرا پیچید و حتی به زیر زمین های قصر نفوذ کرد و بگوش پرنده های گرفتار در بند و زنجیر رسید.

پرنده های اسیر، همه با هم ـ همآوا با بلبلان خوش آوا ـ خواندند.

کاکلی ها با صدای خود خواندند.

قناری ها با صدای نازک خود خواندند.

چلچله ها با آهنگی سراپا خطا خواندند.

فاخته ها کو کو سر دادند و کلاغ ها قار قار کردند و جغدها ـ بغض در گلو ـ حق حق سر دادند.

مثل نهرها که به هم می پیوندند و سیل می شوند، آوازها به هم پیوستند و فریاد شدند.

فریاد پرنده ها ـ بسان توفان ـ قصر را به لرزه در افکند.

پاسدارها ـ هراس زده ـ از برج ها گریختند، میله زندان ها از هم گسست، قصر فرو پاشید و پادشاه ـ هراسان و پریشان ـ از کشور پرنده ها فرار کرد و تاج و تختش را با خود برد.

آنگاه پرنده ها نظم نوینی پی افکندند.

نظمی که سعادت هر پرنده در سعادت همه پرنده ها و سعادت همه پرنده ها در سعادت هر پرنده باشد.

نظمی که هر پرنده آزاد باشد، آواز خود را با صدای خاص خود بخواند.

 

 

لوی والاسی

هر بار که کودکانه دست کسی را گرفتم  

گم شدم 

آنقدر در من ترس از گرفتن دست هست 

که از گم شدن نیست.

تو مثل راز پاییزی ومن رنگ زمستانم

چگونه دل اسیرت شد قسم به شب نمی دانم

تو مثل شمعدانی ها پراز رازی و زیبایی

ومن در پیش چشمان تو مشتی خاک گلدانم

تو دریایی ترینی ، آبی وآرام وبی پایان

ومن موج گرفتاری اسیر دست طوفانم

تو مثل آسمانی مهربان وآبی وشفاف

ومن درآرزوی قطره های پاک بارانم

نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته

به فریادم برس ای عشق که من امشب پریشانم

تو دنیای منی بی انتها وساکت وسر شار

ومن تنها دراین دنیای دوراز غصه مهمانم

تو مثل مرز احساسی قشنگ و دور ونامعلوم

ومن درحسرت دیدار چشمت رو به پایانم

تو مثل مرهمی بر بال بی جان کبوتر ها

ومن چون یک کبوتر تشنه  باران درمانم

بمان امشب کنار لحظه های بی قرار من

ببین با تو چه روئیایی ست رنگ شوق چشمانم

شبی یک شاخه نیلوفر به دست آبیت دادم

هنوز ازعطر دستانت پراز شوق است دستانم

تو فکر خواب گل هایی که یک شب باد ویران کرد

ومن خواب ترا می بینم ولبخند پنهانم

تو مثل لحظه ای هستی که باران تازه می گیرد

ومن مرغی که ازعشقت فقط بی تاب وحیرانم

تو می آیی ومن گل می دهم درسایه چشمت

وبعد ازتو منم با غصه های قلب سوزانم

تو مثل چشمه اشکی که از یک ابر می بارد

ومن تنها ترین نیلوفر رو به گلستانم

شبست ونغمه مهتاب ومرغان سفر کرده

وشاید یک مه کمرنگ ازشعری که می خوانم

تمام آرزوهایم زمانی سبز می گردد

که تو یک شب بگویی ، دوستم داری تو ، می دانم

غروب آخرشعرم پراز آرامش دریاست

ومن امشب قسم خوردم تو را هرگز نرنجانم

به جان هرچه عاشق توی این دنیای پرغوغاست

قدم بگذار روی کوچه های قلب ویرانم

بدون تو شبی تنها وبی فانوس خواهم مرد

دعا کن بعد دیدار تو باشد وقت پایانم

غروب

و آفتاب با آن صبر بلندش

 

کنج حیاط نشست

 

غروبم را تماشا کردم

 

اما چه صبور  تر بودند

 

فالگیرانی

 

 که

 

تو را در کف دستهایم دیدند

و

 

هیچ نگفتند

شخصیت خود را محک بزنید

تست جالب روانشناسی : شخصیت خود را محک بزنید
به این تست شک نکنید. این آخرین و استانداردترین تست شخصیت شناسى است که این روزها در اروپا بین روانشناسان در جریان است. پاسخهایش هم اصلاً کار دشوارى نیست. کافى است کمى به خودتان رجوع کنید. یک کاغذ و قلم هم کنار دستتان باشد و جوابی را که انتخاب می کنید یادداشت کنید که بتوانید امتیازهایى که گرفته اید جمع بزنید. حاضرید؟ پس شروع کنید:

1) چه موقع از روز بهترین و آرام ترین احساس را دارید؟
الف _ صبح،
ب- عصر و غروب،
ج _ شب
 



۲) معمولاً چگونه راه مى روید؟
الف _ نسبتاً سریع، با قدم هاى بلند،
ب- نسبتاً سریع، با قدمهاى کوتاه ولى تند و پشت سر هم،
ج _ آهسته تر، با سرى صاف روبرو،
د _ آهسته و سربه زیر، ه- - خیلى آهسته
 



۳) وقتى با دیگران صحبت مى کنید؛
الف _ مى ایستید و دست به سینه حرف مى زنید،
ب- دستها را در هم قلاب مى کنید،
ج _ یک یا هر دو دست را در پهلو مى گذارید،
د _ دست به شخصى که با او صحبت مى کنید، مى زنید،
و ه-_ با گوش خود بازى مى کنید، به چانه تان دست مى زنید یا موهایتان را صاف مىکنید
 



۴) وقتى آرام هستید، چگونه مى نشینید؟
الف _ زانوها خم و پاها تقریباً کنار هم،
ب- چهارزانو،
ج _ پاى صاف و دراز به بیرون،
د _ یک پا زیر دیگرى خم
 



۵) وقتى چیزى واقعاً براى شما جالب است، چگونه واکنش نشان مى دهید؟
الف _ خنده اى بلند که نشان دهد چقدر موضوع جالب بوده،
ب _ خنده، اما نه بلند،
ج _ با پوزخند کوچک،
د _ لبخند بزرگ،
ه_ لبخند کوچک
 


۶) وقتى وارد یک میهمانى یا جمع مى شوید؛
الف _ با صداى بلند سلام و حرکتى که همه متوجه شما شوند، وارد مى شوید
ب _ با صداى آرامتر سلام مى کنید و سریع به دنبال شخصى که مى شناسید، مى گردید
ج _ در حد امکان آرام وارد مى شوید، سعى مى کنید به نظر سایرین نیایید
 


۷) سخت مشغول کارى هستید، بر آن تمرکز دارید، اما ناگهان دلیلى یا شخصى آن را قطع مى کند؛
الف _ از وقفه ایجاد شده راضى هستید و از آن استقبال مى کنید
ب _ بسختى ناراحت مى شوید
ج _ حالتى بینابین این ۲ حالت ایجاد مى شود
 



۸) کدامیک از مجموعه رنگ هاى زیر را بیشتر دوست دارید؟
الف- قرمز یا نارنجى
ب- سیاه
ج- زرد یا آبى کمرنگ
د- سبز
ه- آبى تیره یا ارغوانى
و- سفید
ز- قهوه اى، خاکسترى، بنفش
 



۹) وقتى در رختخواب هستید (در شب) در آخرین لحظات پیش از خواب، در چه حالتى دراز مى کشید؟
الف- به پشت
ب- روى شکم (دمر)
ج- به پهلو و کمى خم و دایره اى
د- سر بر روى یک دست
ه- سر زیر پتو یا ملافه...
 


۱۰) آیا شما غالباً خواب مى بینید که:
الف- از جایى مى افتید.
ب- مشغول جنگ و دعوا هستید.
ج- به دنبال کسى یا چیزى هستید.
د- پرواز مى کنید یا در آب غوطه ورید.
ه- اصلاً خواب نمى بینید.
و- معمولاً خواب هاى خوش مى بینید
 



امتیازات

سؤال اول: الف(۲ امتیاز)، ب (۴ امتیاز)، ج (۶ امتیاز)

سؤال دوم: الف (۶امتیاز)، ب (۴ امتیاز)، ج (۷ امتیاز)، د (۲ امتیاز)، ه (۱ امتیاز)

سؤال سوم: الف (۴ امتیاز)، ب (۲ امتیاز)، ج (۵ امتیاز)، د (۷ امتیاز)، ه (۶ امتیاز)

سؤال چهارم: الف (۴ امتیاز)، ب (۶ امتیاز)، ج (۲ امتیاز)، د (۱ امتیاز)

سؤال پنجم: الف (۶ امتیاز)، ب (۴ امتیاز)، ج (۳ امتیاز)، د (۵ امتیاز)، ه (۲ ا متیاز)

سؤال ششم: الف (۶ امتیاز)، ب (۴ امتیاز)، ج (۲ امتیاز)

سؤال هفتم: الف (۶ امتیاز)، ب (۲ امتیاز)، ج (۴ امتیاز)

سؤال هشتم: الف (۶ امتیاز)، ب (۷ امتیاز)، ج (۵امتیاز)، د (۴ امتیاز)، ه (۳ امتیاز) و (۲ امتیاز)، ز (۱ امتیاز)

سؤال نهم: الف (۷ امتیاز)، ب (۶ امتیاز)، ج (۴ امتیاز)، د (۲ امتیاز)، ه (۱ امتیاز)

سؤال دهم: الف (۴ امتیاز)، ب (۲ امتیاز)، ج (۳ امتیاز)، د (۵ امتیاز)، ه (۶ امتیاز)، و (۱ امتیاز)

امتیازهایتان را جمع بزنید. عدد به دست آمده را با جدول مقابل مقایسه کنید و شخصیت خودتان را بشناسید.
 


نتیجه گیرى


* اگر امتیاز شما بالاى ۶۰ است: دیگران در ارتباط و رفتار با شما شدیداً مراقب و هوشیار هستند آنها شما را مغرور، خودمحور و بى نهایت سلطه جو مى دانند، گرچه شما را تحسین مى کنند و به ظاهر مى گویند«کاش من جاى تو بودم!!» اما معمولاً به شما اعتماد ندارند و نسبت به ایجاد رابطه اى عمیق و دوستانه بى میل و فرارى هستند.


* اگر از ۵۱ تا ۶۰ امتیاز دارید: بدانید دوستان شما را تحریک پذیر مى دانند، بدون فکر عمل مى کنیدو سریع از موضوعات ناخوشایند برآشفته مى شوید ، علاقه مند به رهبرى جمع و تصمیم گیریهاى سریع دارید (هرچند اغلب درست از کار درنمى آیند!) دیگران شما را جسور و اهل مخاطره مى دانند. کسى که همه چیز را تجربه و امتحان مى کند، از ماجراجویى لذت مى برد و در مجموع به دلیل ایجاد شرایط و بستر هیجانات توسط شما، از همراهى تان لذت مى برند.


* اگر از ۴۱ تا ۵۰ امتیاز به دست آوردید: به خود امیدوار باشید ، دیگران شما را بانشاط، سرزنده، سرگرم کننده و جالب و جذاب مى بینند. شما دائماً مرکز توجه جمع هستید و از تعادل رفتارى خوبى بهره مند هستید. فردى مهربان، ملاحظه کار و فهمیده به نظر مى رسید. قادر هستید به موقع باعث شادى و خوشى دوستانتان شوید و اسباب هلهله و خنده آنها را فراهم کنید و در همان شرایط و در صورت لزوم بهترین کمک بر اعضاى گروه هستید.


* اگر ۳۱ تا ۴۰ امتیاز نصیب شما شد: بدانید در نظر سایرین معقول، هوشیار، دقیق ، ملاحظه کار و اهل عمل هستید. همه مى دانند شما باهوش و با استعداد هستید اما مهمتر از همه فروتن و متواضع هستید. به سرعت و سادگى با دیگران باب دوستى را باز نمى کنید. اما اگر با کسى دوست شوید صادق، باوفا و وظیفه شناس هستید. اما انتظار بازگشت این صداقت و صمیمیت از طرف دوستانتان را دارید گرچه سخت دوست مى شوید اما سخت تر دوستى ها را رها مى کنید.


* از ۲۱ تا ۳۰ امتیاز : در نظر سایرین فردى زحمت کش هستید اما متأسفانه گاهى اوقات ایرادگیر هستید. شما بسیار بسیار محتاط و بى نهایت ملاحظه کار به نظر مى رسید. زحمتکشى که در کمال آرامش و با صرف زمان زیاد در جمع بار دیگران را بردوش مى کشد و بدون فکر و براساس تحریک لحظه اى و آنى هرگز نظر نمى دهد. دیگران مى دانند شما همیشه تمام جوانب کارها را مى سنجید و سپس تصمیم مى گیرید.


* و اگر کمتر از ۲۱ امتیاز داشتید: دیگران شما را خجالتى، عصبى و آدمى شکاک و دودل مى دانند شخصى که همیشه سایرین به عوض او فکر مى کنند، برایش تصمیم مى گیرند و از او مراقبت مى کنند. کسى که اصلاً تمایل به درگیرشدن در کارهاى گروهى و ارتباط با افراد دیگر را ندارد!