خسته

...خسته شدم...
خوب بود میتوانستم...
کاسه سر خودم را باز کنم....
و همه ی این توده ی..
نرم ـ
خاکستری ـ
پیچ پیچ کله ی خودم را...
دراورده..
بیاندازم دوووور...
بیندازم جلوی سگ..
هیچ کس نمیتواند پی ببرد..
هیچ کس باور نخواهد کرد...!!!

«صادق هدایت

نظرات 3 + ارسال نظر
بوف کور پنج‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 03:25 ب.ظ http://ghahveyetalkhh.blogfa.com

سلام خانوم مریم
با خوندن این پستت یاد کتاب"بوف تنهایی من"افتادم.
جملات قصار مرحوم هدایت
میدونی مریم...من هدایت رو به عنوان یه نویسنده ی آوانگارد و نوگرا کاملا قبول دارم و فک میکنم که فرزند زمانه ی خودش نبود.میزان علاقه ی من رو به هدایت میتونی از اسم مستعاری که انتخلب کردم بفهمی. با تمام این ها اما....
فک میکنم که ضعف ها و کاستی هایی هم داشته.(که قطعا هم همین طور بوده!)
این کاستی ها و ضعف هایی که ازش حرف میزنم ابدا هیچ ربطی به زندگی شخصی و خود کشی و این مضخرفاتی که آدمای ارزش گرا ازش حرف میزنن نداره.
در واقع فک میکنم که بین زندگی خصوصی هدایت و صادق هدایت نویسنده باید مرزبندی قائل شد.
به هر حال...این پستت رو قبلا خونده بودم.توی همون کتاب.
و متاسفانه یا خوشبختانه جزو اون بخش هایی از کتاب بود که خوشم نیومد ازش.در واقع نتونستم بفهممش.
خیلی سطحی و ابتداییه به نظرم.
کلا حس خوبی بهم نمیده.
به هر حال....ممنون

وبلاگتون رو دیدم. سر فرصت مطالبش رو کامل می خونم. ممنونم که وبلاگم رو می خونید و راستش خوشحال هم هستم.

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 03:28 ب.ظ

سایه ام هست که مرا وادار به حرف زدن میکند،
فقط او میتواند مرا بشناسد
صادق هدایت

بوف کور پنج‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 03:30 ب.ظ

ای مرگ!تو فرستاده ی سوگواری نیستی
تو درمان دل های پژمرده هستی!
صادق هدایت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد